میکاییل میکاییل ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

نقطه ؛ نقطه آغاز زندگی ما

تنها در خانه

مهم نیست که کجا زندگی کنی چی بپوشی و چی داشته باشی عاشق که باشی انـــــگـــار تـــــــــو بــــــهـــــــشـــتی ......!   آهای تویی که منو بهشتی کردی ؛ ســـــــــــــــــــــــــــــلام اولین باریه که از وقتی تو اومدی  ؛ تو خونه تنهام تواین ده و ماه و بیست و دو روز سر جمع شاید پنج ساعت پیشت نبودم ، رفتم یه دوش آب گرم گرفتم بی دغدغه کلی زیر آب وایسادم حموم رو  شستم با خیال راحت اومدم شام درست کردم یه چایی ریختم با یه موزیک دلخواه خیلی وقت بود اینجوری با خودم تنها نبودم همه چیز خوب به نظر می رسه   ؛  امــــــــــــــــــــا چقدر دلم برات تنگ شده تو وقتی هم  خوا...
18 مرداد 1391

من زاده شدم دوباره با تو

خدایی کدوم وبلاگه که همیشه آپه ؟!؟!؟ً کجا ئه که همه اش  تولد و خبر خوب و جشن هر ماهه باشه کجا ئه  که نویسنده اش اینقدر تک تک تون رو دوست داشته باشه هیچ جا نرین همین جا خوبه درست اومدین خوده خودشه امروز سیزدهم مرداد و بازمممممممممم تولد  نمی دونم چرا من عاشقه تاریخ سیزده مردادم یه جوریه قشنگه البته نه به قشنگیه  بیست و پنج شهریور دست خالی که نیومدین ، البته خوبه خودتون گلید همین که اومدین کافیه خاموش نخونین و برین لااقل یه نظری ، بوسی ، قلبی چیزی بذارید آخه امروززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز تولده مامان ملیه بازدم سیزده مرداد شد...
13 مرداد 1391

تاتی تاتی !!!

الهی دورت بگردم فدای اون راه رفتنت بشم من سلاممممممم اونایی که دیدن می دونن من چی می گم اونایی هم که ندیدن ایشالله خدا قسمتشون بکنه دو روزه که چند قدمی راه می ری اونم با سرعته زیاد بابا جون می گه این بهترین هدیه تولدیه که من گرفتم خودت هم ذوق می کنی دستتو می گیری به دیوار بلند می شی منم یه کمی اون ور تر می شینم می گم میکاییل بیا بغله مامان تو هم بدو بدو میای و از وسط راه خودت رو میندازی تو بغله من دیشب یه تولد کوچولو واسه بابا گرفتیم اولش یه کیک پختم خدایی دیگه از کیک و کیک پختن بدم اومده 25 این ماه بره دیگه تا مدتها درست نمی کنم یه کمی اتاق رو تزیین کردم دو سه نفری هم دعوت کردم که بابا ساعت ده ونیم شب ...
10 مرداد 1391

یه پسر ده ماه و نیمه

یه پسره ده ماه و نیمه که دله مامانش رو برده تا حالا دیدین پسری که مامانش رو می بینه بدو بدو میاد سرش رو می ذاره رو سینه اش یا وقتی مامانش نشسته میاد از پشت سر بغلش می کنه اگه ندیدین الان می تونین ببینین ؛ اینهههههههه همینی که روزی هزار بار کشوهای مامانش رو می ریزه بیرون همینی که همه چیز رو هم تا میبینه با دهنش امتحان می کنه از دمپایی های مامانش گرفته تا صابونش تو حموم ؛ تا لوله جارو برقی و صندلی غذاش یا پسری که عاشقه ماشین سواریه و باباش هم بعضی وقتها  از این فرصت برای خودش استفاده می کنه _ _   این دو تا خط آشنا ، اگه تمام بدنه منو وارسی کنین بدون اغراق...
4 مرداد 1391

گردش علمی

سلام یه سلامه رمضونی به همه امروز روزه اول ماه رمضونه ، اینجا که رمضونها جشنه ؛ چراغونیه ، تخیفیف های ویژه اس - discount- قابل توجه افراد مقیم ایران گوشت نصف قیمت می شه آی اونایی که این روزا میگید قیمته مرغ سر به فلک کشیده اینم به متن جالب که امروز تو فیس بوک دیدم :   آمریکا فک می کنه ما الآن نگرانه ناوهای اونیم تو خلیج فارس! زرشک پلو بدونه مرغ نخورده که بفهمه نگرانی یعنی چی ؛  ای وای باز دارم بی راهه می رم مرغ رو چه به گردش علمی محوطه خوابگاه قشنگه سر سبز بادرختای استوایی  واسه همین هر روز می ریم گردش علمی و درخت رو نشونت دادم اولش می ترسیدی به برگهاش دست بزنی اما دستتو بردم تا ب...
30 تير 1391

بیا با هم بریم سفر

سلام گله گلدونم قرار فردا با بابایی بریم کوالالامپور یه دوری بزنیم شاید چند روزی نباشم شایدم باشم اگه اینترنت گیرم اومد میام . قراره بریم اینجا شما هم اگه دوست دارین با ما همسفر بشین یه آدرس زیر کلیک کنید  و بعدش  صبور باشین  تا تصویر کاملان آپلود بشه .       http://www.airpano.ru/files/Kuala-Lumpur-Malaysia/start_e.html   برج پتروناس - کوالالامپور ، مالزی ضمنان بازم به افتخار اصغر فرهادی که جایزه اسکار رو برد چه حس غروری به آدم دست می ده وقتی اسم ایران رو اینجوری می شنوی . ...
8 اسفند 1390

سفر به جزیره پرهانتیان

 ادامه مطلب هم داریم سلام آقا میکاییل گل غروب روز پنج شنبه با هم دراومدیم یه کم قدم بزنیم ، یه ایرانی هست تازه دو ماهه اومدن اما پشیمون شدن می خوان برگردن رسیدم در خونشون ، خانومه رو که دیدم وایسیدیم تعریف کردن گفت که می خوان برن جزیره پرهانتیان ، من تا حالا نرفتم اما بابایی رفته قبلان  خیلی هم تعریفش رو می کرد که محشره فوق العاده اس ، منم خیلی دوست داشتم برم ساله قبل که حامله شده بودم خطرناک بود سوار قایق بشم امسال هم با تو بازم برام سخته الهه خانوم بهم اصرار کرد بیا؛  منم دیدم فرصت بدی نیست دسته جمعی هم بیشتر خوش می گذره . با بابایی هم که صحبت کردم اونم قبول کرد و خلاصه جمعه ساعت یک و نیم ...
30 بهمن 1390

اندر احوالات مالزی 2

مالزی سرزمین دوستی بی شک مردم مالزی یکی از معدود ترین مردمی هستن که نژادهای مختلف مالایی ، چینی و هندی به صلح کنار هم زندگی می کنن مهم نیست که چه فرهنگی داری چه مذهبی، چه دینی ، چه پوششی؛ انسان باش و به خوبی زندگی کن   یادمه ماه رمضون بود و مسلمون ها برای نماز ظهر به مسجد می رفتن در حالیکه کوچه رو به روی مسجد جشن چینی ها بود و تو کوچه میز گذاشته بودن و ناهار می دادن نه شلاقی بود نه منکراتی نه شکایت از روزه خواری در ملاعام   استان کلانتان که ما در اون زندگی می کنیم استان اسلامی مالزی هست و تنها استانی هست که به خاطره نماز جمعه روز جمعه تعطیله و برای این که خیلی از بقیه کشورها و شهرهای مالزی عقب نمونن ا...
2 بهمن 1390

اندر احوالات مالزی 1

سلام راستی خورشید خانوم چه شکلی بود  ؟ نوره افتاب  چه رنگی بود ؟؟؟ آبی بود یا نارنجی ؟؟ من که یادم نمیاد بسکه اینجا بارونی و ابریه و آفتابی نشده من یادم رفته ،بیشتر از یک هفته اس بی وقفه داره بارون میاد ، بابا جون پنبه داخل بالش ها ؛ پشته دره کمدهای چوبی ؛ لباسهای آویزون شده به جوب لباسی ( البته تن شده ها ) همه کپک زده همیشه تو فصل بارون همین آش و کاسه است که از مهر شروع می شه تا نزدیکی های عید . اینجا دو تا فصل داره بارون و غیر بارون از پاییز و زمستون خبری نیست ( من دلم پاییز می خواددددددددد ) . همیشه هم سبزه به قولی اگه اینجا چوب خشک تو زمین بذاری سبز می شه . مالزی یعنی زندگی مسالمت آمیز با حیوانات ؛ ا...
26 دی 1390

انتخاب اسم

سلام قند و عسلم ،  عشقم ، نفسم و.........میکاییلم بلاخره اسمتو انتخاب کردیم ؛  میکاییل ، منو بابایی با هم دیگه راستش انتخاب اسمت جریاناته زیادی داشت ، وسواسه زیاد من و بابایی کارو سخت کرده بود حدوده ده روز پیش به پیشنهاد من قرار شد از بین اسمهایی رو که دوست داریم رو لای قرآن بذاریم و یکی رو برداریم و بعدش هم کلی اولتیماتوم دادم که هر چی دراومد دیگه حرف نمی زنیم . اسمهای کارن وبنیامین رو چنذین بار نوشتم دفترچه ایی رو که اسم های انتخابی رو نوشته بودم آوردم و با هم مرور کردیم  شنتیا ، ساتیار و سام هم به لیستمون اضافه شد ، نمی دونم چرا قلبم اینقدر تند میزد ؟؟؟ ...
1 شهريور 1390